۶/۱۳/۱۳۹۵

همدستی ناخودآگاه قربانی با جلاد


من خودم با آزادی حجاب موافقم اما بعضی‌ها شورش را در می‌آورند.
من خودم با آزادی بیان موافقم اما بعضی‌ها به همه چیز توهین می‌کنند.
من خودم با نقد موافقم اما بعضی‌ها فقط تخریب می‌کنند.

مجموعه گزاره‌های رایج و آشنایی است که احتمالا همه ما با مواردی از آن برخورد کرده‌ایم. من دلیل آن را گرایش به نوعی «میان‌یابی» می‌دانم. (در مورد «میان‌یابی» پیش از این به صورت مفصل نوشته‌ام+) گرایشی طبیعی است که هر یک از ما ناخودآگاه خودش را مرکز ثقل و تعادل جهان بداند. مهم گام بعدی است. اینکه آیا ما در نسبت با آرا و اندیشه‌های خود جهان را به دو دسته «افراط‌کار و تفریط‌کار» تقسیم می‌کنیم؟ یا اینکه می‌توانیم تفاوت دیگری را درک کرده و پذیرا باشیم؟ توانایی این پذیرش تقاوت دیگری را اگر رواداری بخوانیم، آن‌گاه من گمان می‌کنم بر زبان آورندگان گزاره‌های فوق از کمترین سطح رواداری برخوردار هستند.

* * *

از منظری کاملا متفاوت به مساله وارد می‌شوم. طبیعی است که در بزنگاه‌های دشوار، متناسب با افزایش فشار، هر کس به سمت حفظ خود و منفعت و نجات شخصی خویش گرایش پیدا کند. اگر این فشارها زاییده ظلم یا زیاده‌خواهی یک گروه فرادست باشد، بلافاصله در میان فرودستان تحت فشار گرایش‌هایی از هم‌دستی با صاحب قدرت بروز پیدا می‌کند. به مانند سرکارگر سیاه‌پوستی که در گریز از فشارهای ارباب برده‌دار، هم‌نوعان خود را شلاق می‌زند. یا یهودی دوران آلمان نازی که برای نجات جان خود هم کیشان‌اش را به دستگاه تحویل می‌دهد.

این موارد در نظام‌های استبدادی به وفور یافت می‌شوند. در شرایط استبداد، «غیرخودی‌»ها تلاش دارند تا با ورود به جرگه «خودی»ها از فشارهای وارده بکاهند. در این مسیر، یک روش معمول آن است که یک عده «غیرخودی‌تر» را قربانی کنند تا خود را موجه جلوه دهند. یک عده‌ای که از من هم بی‌حجاب‌تر هستند و موافقم که با آن‌ها برخورد شود. یک عده‌ای که از من هم حرف‌های تندی می‌زنند، پس من هم با مجازات‌شان موافقت می‌کنم. بدین ترتیب، قربانی استبداد، خودش به ماشین توجیه و تعدیل شرایط بدل می‌شود.

* * *

هومن سیدی روز گذشته میهمان برنامه «هفت» بود تا با اتهام «سیاه‌نمایی» در فیلم‌هایش مورد انتقاد قرار گیرد. من آثار آقای سیدی را به صورت معمول پی‌گیری می‌کنم. از بازی‌های خوب ایشان که بگذریم، هر دو ساخته سینمایی‌شان («سیزده» و «خشم و هیاهو») را بسیار دوست داشتم. طبیعتا هیچ کدام را واجد اتهام گنگ و کلیشه‌ای «سیاه‌نمایی» نمی‌دانم. اما سیدی در پاسخ به اتهامات تکراری برنامه «هفت» چه واکنشی نشان داد؟

آیا سیدی استدلال کرد که هنرمند حق دارد نگاه خودش را آزادانه عرضه کند؟ آیا استدلال کرد که هنر سفارش بردار نیست و هنرمند نمی‌تواند اثر خودش را با خرده فرمایشان تبلیغاتی دستگاه سیاسی همراه کند؟ نه؛ متاسفانه آقای سیدی از شیوه دیگری استفاده کرد. از همان شیوه مالوف: من خودم به طرح آزاد مساله اعتقاد دارم، اما یک عده هستند که پول می‌گیرند تا سیاه‌نمایی کنند!

خاطره‌گویی‌های عجیب آقای سیدی از سفر اروپایی و پرسش‌های عجیبی که همیشه یک سری خانم‌های اروپایی از خاطره‌گویان ایرانی می‌پرسند همه به اینجا ختم شد که «یک عده‌ای» از خارج پول می‌گیرند تا با «پروتکل»های جشنواره‌های خارجی فیلم بسازند و تصویر کشور ما را مخدوش کنند. ما نمی‌دانیم این یک عده‌ای چه عده‌ای هستند. ما نمی‌دانیم که چطور دارند پول می‌گیرند و فیلم می‌سازند و جایزه هم می‌برند. ما فقط باید بپذیریم که آقای سیدی از آن قماش نیست، بلکه خودش قربانی سیاه‌نمایی این افراط‌کاران است و دقیقا «تاوان» کار آن‌ها را پس می‌دهد.


من نمی‌دانم سخنان دیروز از سر رواداری پایین هومن سیدی در برخورد با نظرات متفاوت از دیدگاه خودش بود، یا محصول همان گرایش ناخودآگاه یک قربانی به هم‌دستی با فرد مستبد. فقط می‌دانم مایه تاسف است که یک هنرمند، به جای دفاع از حق طبیعی خودش، لبه تیز انتقاد را از عامل اصلی سانسور بچرخاند و به سمت دیگر کارگردانانی بگیرد که به اندازه خودش قربانی شرایط ناسالم هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر